شبی آمد کلاغی روی خانه
چنان غار غار میکرد آن دیوانه
که ساعتها مرا بیخواب گردانْد
نمیدانم که چه مرگش بود آن
یهو آمد به سویش لنگه کفشی
چه ضربِ دستی داشت مرحوم درفشی
کلاغ شد زخمی و کردش پرواز
نیومد اون کلاغه سوی ما باز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
:: موضوعات مرتبط:
اشعار خودم ,
,